به وبلاگ من خوش امديد
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بيایید
مبادا که ترک بر داردچيني نازک تنهايي من
چشم پاک دختری از جملهای تر مانده است چشمهای پاکش اما خیره بر در مانده است
روی دیوار اتاق کوچک تنهاییاش عکس بابایش کنار شعر مادر مانده است . . .
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
چشم هایت کو برادرم!!!
چی؟؟چی؟؟
فدایش کردی؟برای چی؟برای کی؟برای دفاع از ناموست؟؟!!
آه...
خوب شد ، خوب شد که امروز دیگر نیستی ، نیستی تا ببینی.
چی رو؟؟
هیچی...هیچی...!!
فقط به مادرت زهرا (ع) بگو ببخش ، فقط ببخش!!
شرمنده ایم...
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
چه سخته تشییع عشــــــــــق
بر روی شانه های فراموشــــی
چه سختـــــــــــه سپـــــردن دل
به قبــــــرســــتان جدایــــــــــی
میدانی ؟
پنج شنبه ای نیست
تا رهگذری
بر بی کسی ام فاتحه ای بخواند اشک بریزد.....
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
هواي باران داشت نگاه غمگينم
چه تلخ مي رفتي چه تلخ شيرينم
شب جدايي با تمام محجوبي
تو را صداميزد سكوت سنگينم
ستاره ها گفتند كه باز برميگردي
چه زود باور بود دل دهن بينم
سقوط سرخم را كه ديده اي ايا
نمي كشي دستي به بال خونينم
كجاست؟محتاجم به سكر چشمانت
كه شعر هم امشب نداد تسكينم
نمي رسد دستم به دستهايت اه
چقدر بالاييي چقدر پائينم
قلم بر دست مي گيرم و چشم در چشم افق به دورستها مي نگرم. به زماني كه امدي و زماني كه غريبانه رفتي:
((با يك مشت خاطرهاي خوب و بد مگه ميشه تا ابد زندگي كرد
همه جا اشكم سرازيرودل از زندگي سيره و انگاري
اين روزها دل داره مي ميره و مي ره پي كارش
صدات مونده نمي ره از تو گوشم
نگاهت مونده كه برده عقل و هوشم
خودت نيستي ولي يادت باهامه
رفيق گريه ها و غصه هامه
تو كه رفتي ولي عطرت نمي ره
خودت نيستي دلت اينجا اسيره
اگه رفتي ولي عشقت كه مونده
همين عشقت دل ما رو سوزونده))
مي خواستمت با تمام وجود، اونروزها كه بزرگ شدم وقد كشيدم . هرچه بزرگتر مي شدم گرد روي صورتم بيشتر مظلوم نمايي مي كرد . گرد يتيمي ..................
گردي كه بر صورتم نشسته بود و هرچه كردم با اب زمزم هم نتوانستم پاكش كنم چشمها به سويم دوخته شده بود ودستان كوچكم در مقابلم. بايد به چه مي انديشيدم، به كودكي نكرده ام يا به جواني بي حاصل مادر، با غرور سرم را بالا مي گيرم در چشمانم حلقه اشك مي نشيند ومن نيازم را به سويت پرواز مي دهم. دلم مي خواهد فريادهاي ناتمامم را به گوشت برسانم اري تك سوار قله استقامت من، داد بزنم وبگو يم عاشق شده ام غريبه نيست خودي است از تبار گل و ريحان و ان سان كه از دستش دادم باز هم زجه بزنم و دستان پر مهرت را پناهگاه امن چشمانم قرار دهم وبگويم عشق اول و اخرم رفت و كسي دلش به حال من نسوخت به جرم يتيمي...................
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
وقتی که قلبهایم کوچکتر از غصههایم میشود،وقتی نمیتوانم اشک هایم را پشت پلکهایم مخفی کنمو بغض هایم پشت سر هم میشکند ...وقتی احساس میکنم بدبختیها بیشتر از سهمم است و رنجها بیشتر از صبرم ...وقتی امیدها ته میکشد انتظارها به سر نمیرسد ...وقتی طاقتم تمام میشودو تحملم هیچ ...آن وقت است که مطمئنم به تو احتیاج دارم و مطمئنم که توفقط تویی که کمکم میکنی ...آن وقتاست که تو را صدا میکنم و تو را میخوانم ...آن وقت است که تو را آه میکشم تو را گریه میکنم ...و تو را نفس میکشم ...وقتی تو جواب میدهی،دانه دانه اشکهایمان را پاک میکنی ...و یکی یکی غصهها را از دلم برمیداری ...گره تکتک بغضهایم را باز میکنی و دل شکسته ام را بند میزنی ...سنگینی را برمیداری و جایش سبکی میگذاری و راحتی ...بیشتر از تلاشم خوشبختی میدهی و بیشتر از حجم لبهایم، لبخند ...خوابهایم را تعبیر میکنی،و دعاهایم را مستجاب ...آرزوهایم را برآورده می کنی ؛قهرها را آشتی میدهی و سختها را آسان تلخها را شیرین میکنی و دردها را درمان، ناامیدی ها، همه امید میشوندو سیاهیها سفید سفید ...شايد بوي ياس حضورت را در خيالم مي پرورانم و شكوه نامت را يدك كش نفس هايم مي كنم و اعتبار دنيايم ولي شانه هايت را براي گريه كردن دوست مي دارم
آنان خدايان خورشيد اينان خداي زمين ها
اما ببين اي دل من آنها كجايند و اينها
اي كاش از ما نپرسند بعد از شهيدان چه كرديد
اخر چه دارد بكويد انبوهي از نقطه چين ها
در اين سفرها اسيريم آخر چه سان پر بگيريم
وقتي ميسر نباشد پروازي از روي مين ها
هنگام تقسيم توفيق منهاي ما پر كشيدي
اي ضرب شستت زبان زد در جمع بالا نشين ها
آن شب اگر نسلي ازسرب مي گشت گرد گلويت
اين روزها در طوافند دور سرت حورعين ها
آينه بودي شكستي دل جز به آيين نبستي
تو دست بالاي دستي اي بهتر از بهترين ها
مرز های سکوت ...من از گوشه این تنهاییبه سکوتی خیره شده امکه مرزهای آن تمام دنیای مرا فرا گرفته است شاید وقتی، جایی، کسی، زمانیآرزو داشت این مرزها را پشت سر گذارداین سکوت را بشکند
نمی دانم
شاید ....
ومن سرسختانه به دفاع از حيثيت سكوتم پشت برتمام حقهاي طبيعي ام مي كنم و حفظش خواهم كرد
ثانيه ها درسبقت گرفتن از همديگر مرا به صبوري و مبارزه دعوت مي كنند و من عجولانه چشم به پايا ن راه ولحظه وصال دوخته ام .دير زماني است كه ديگر زانوهايم توان بار دوش هايم را ندارد ولي اين زحمت را به دوش كسي ديگر نمي گذارم تا نوك تيز خنجر طئنه ها قلب پر از.....ام را نرنجاند (اچه جالب شما هم دانشگاه سراسري قبول شديد ببين معجزه سهميه را....................)
حلقه هاي دوار اشك بر صورتم مي نشيند و باز هم سرسختانه چنگ به سكوت ام مي زنم غنچه خنده را ميهمان لبهايم مي كنم مي گويم سهميه مال تو بغل بابا مال من،سهميه مال تو جرات گفتن كلمه بابا مال من،سهميه مال تو جواني از دست رفته مادر مال من،سهميه ي من مال تو عطر تن پدر مال من ،اصلا همه چيزم مال تو يك شب طعم پدر داشتن مال من.............
هنوز هم التهاب با من است و زمان، نبود تو را بیشتر میكند. كجاست عادت خاك؟ كجاست سردیاش كه مرا نمیگیرد. باور دارم كه هستی. هنوز منتظرم كه چشمان منتظر تو را ببینم، وقتی مسافرِ خانه تو میشوم. سایه مانده روی دیوار اتاقت غریب است و غریبی میكند. هنوز بغضم میشكند وقتی عقربهها میرسند به 2 عصر وقتی قلبت ایستاد و قامت بلندت ترك خورد...
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
من ، بابا و ديگر هيچ
ازآن روز كه تو رفتي ساحل چشمانم سراغ تو را مي گرفت ،
زمين مي گفت كه لاله ام را چيده اند،
شمع مي گفت كه پروانه ام را ربوده اند،
و دل من مي گفت كه بوته مهر و محبتم را چيده اند،
و حال انكه اي گل خوشبوي من هر كس سراغي از تو مي گرفت غنچه ات را نشانش مي دادم
چه غنچه زيبايي به زيبايي خودت ،
چه سخت است دوري غنچه از گل.
دوري از تو چه سخت است اي مهربانم
در اين سختيها چه غمها نهفته
در اين غمها چه اشكها ريخته
ودراين اشكهاچه ناله ها سر داده
و در اين ناله ها چه دل ها شكسته
و از دلي كه شكسته شد و جگري كه سوخته شد چه حاصل مي شود اي ماواي من
اگر عشق معناي اشنايي و دوستي است تو هم معناي مهر و محبتي
زمزمه عشق را مي شود با محبت جواب داد ولي زمزمه دوري از تو را چگونه مي شود جواب داد
حال كه به ياد تربت پاكت نشسته ايم اين زمزمه به گوشمان مي رسد
بهر هر درد دوايي است بجز داغ جوان ما به دردي كه بر او نيست مداوا چه كنيم
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
عاقد دوباره گفت وکیلم ؟ ... دلش شکست یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود
او گفت با اجازه بابا ، بله بله
یادت باشد
بابای تو آب داد بابای من خون......
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
مادرم اهل گندم اباد است
دختر كدخدا خداد است
مهروسجاده اش زمين خداست شاهد زنده اين ميان باد است
دارقاليچه اش تماشايي است تاروپودش زجنس فرياداست
مادرم گرچه سفره اش خاليست در حريم قناعت استاد است
قلب او در كنار قلب پدر طرحي از بيستون فرهاد است
موضوعات مرتبط:
برچسبها: